۱۳۹۳ آذر ۹, یکشنبه

کرمانشاه«کرماشان»- سَرپُل ِزَهاب«سه رپیلی زه هاو»





کرمانشاه«کرماشان»- سَرپُل ِزَهاب«سه رپیلی زه هاو»
-------------------------------------------------------------

- اهمیت زادگاه آدمی در چیست؟
نویسنده: میرزا آقا عسکری(مانی)

اهمیت این که در کدام نقطه از زمین- این گوی گردان - پای به جهان گذاشته ایم در این است که نام و نشان آن نقطه (زادگاه) تا هنگامی که زنده ایم با ما می ماند. نام «زادگاه» مانند زندگی به ما چسبیده است. در شناسنامه ی ما، بر پاسپورت ما، در مدارک ما و در ذهن و دل ما با ما تا انتهای حیات می آید. حتا، آنگاه که کسی این نیکبختی را داشته باشد که پس از مرگ جسمانی اش زنده بماند، نام زادگاهش را اغلب بدنبال نام خودش می آورند. خیام نیشابوری، حافظ شیرازی، فردوسی طوسی، ابوریحان بیرونی و...
نام زادگاه، در درازای زمان، از نام مادر فراتر می نشیند ، بیشتر از نام پدر با ما می آید و جزئی از نام ما می شود، جزئی از هویت ما. هر نوزاد در هرجائی که بدنیا می آید، انگار قسمتی از خاک آن دیار است که شکل گرفته، جان یافته، به حرکت درآمده، و سخن می گوید. انگار نه مادر، که زادگاه، ما را زائیده است. بیهوده نیست که می گویند ومی گوئیم : مام میهن! زمین مادر! سرزمین پدری، مام وطن...
زادگاه، بخشی از هویت ما است. و اگر در همانجا برآئیم و شکل بگیریم، وطن ما، دنیای ما، جهان ما است. جهانگرا ترین و جهانی اندیش ترین شاعران و نویسندگانی که در اندیشه و منطق خود به همه ی انسانها و به همه کشورها می اندیشند، به نام زادگاه و وطن که می رسند به توصیف آن برمی خیزند. همچون فرزندی که به نیایش مادر خود، خدای خود، آفرینشگر خود می پردازد، چرا که اینان نیز همچون ما، در سالهای نخستین زندگی خود، بر مناظر زادگاه خویش است که چشم گشوده اند، هوای آن را به سینه کشیده اند، زبان، گویش و آواهای آن را نیوشیده اند، درختان و سنگهای آن را لمس کرده اند، آسمان و رود و دریای آن را به دیدگان برده اند.
غالبا حامل کروموزومهائی هستیم از مردم همان جائی که زاده می شویم، و بر این کرومزومهاست که رنگ مو، رو و چشم ما به ما منتقل شده است. شکل ما، نقاط قوت و ضعف ما با کروموزومهائی به ما منتقل می شوند که اغلب مال نیاکانی هستند که در همان زادگاه طلوع و غروب کرده اند. به راستی که با هزار تار مرئی و نامرئی به زادگاه، میهن، وطن - به نقطه ای از این زمین- وابسته ایم. لذا، تمام جهان را با دوست داشتن زادگاهمان دوست می داریم. کره ی زمین را با پسائیدن خاک زادگاه می پسائیم ( و آنگاه که دورمی مانیم از زادگاه، با پسائیدن هرجای این کره ی خاکی، به پوست زادگاه خود دست می کشیم.) برای دوست داشتن جهان، زادگاهمان را دوست می داریم و برای دوست داشتن زادگاه، تمام جهان را دوست می داریم، و مراقبت می کنیم که عشق به زادگاه، به نادیدن و نادیده انگاشتن این جهان گسترده، این گوی فراخدامن آبی نینجامد.
باری، بر این سیاره ی دلپذیر، میلیاردها انسان آمده و رفته اند. مثل گیاه از همین سیاره برآمده و دوباره بخشی از خاک آن شده اند.
بر این سیاره – که آرزومندم دلپذیر بماند – میلیاردها انسان دیگر زاده خواهند شد و دوباره به خاک دلپذیر این زمین تبدیل خواهند شد.
آن همه رفتگان واین همه زییندگان و آن همه آیندگان از زادگاه گفته اند و می گویند و خواهند گفت.
سرود ها، نوشته ها، نگاره ها، نقاشی ها، آهنگها،تندیس ها، تصویرها، خاطرات، و...
نوشته اند و بازخواهند نوشت ...













هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر