۱۳۹۳ آذر ۸, شنبه

کرمانشاه«کرماشان»- قصرشیرین«قه سری شیرین» غروب مهتاب در پشت کوه «آخ داخ»

با تشکر  له  زحمات  برادران  بابایی  عزیز 
کرمانشاه«کرماشان»- قصرشیرین«قه سری شیرین»
غروب مهتاب در پشت کوه «آخ داخ»



***
شعرکوچه: فریدون مشیری

بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن كوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه كه بودم.
در نهانخانۀ جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:

یادم آمد كه شبی باهم از آن كوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.

آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشۀ ماه فروریخته در آب
شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید، تو به من گفتی:
ـ «از این عشق حذر كن!
لحظه‌ای چند بر این آب نظر كن،
آب، آیینۀ عشق گذران است،
تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، كه دلت با دگران است!
تا فراموش كنی، چندی از این شهر سفر كن!»
با تو گفتم:‌ «حذر از عشق!؟ - ندانم
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!
روز اول، كه دل من به تمنای تو پر زد،
چون كبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم . . .»

باز گفتم كه : «تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!»
اشكی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، نالۀ تلخی زد و بگریخت . . .

اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید كه: دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه كشیدم.
نگسستم، نرمیدم.
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه کُنی دیگر از آن كوچه گذر هم . . .
بی تو، اما، به چه حالی من از آن كوچه گذشتم!









قصرشیرین«قه سری شیرین»
«بژی» ... و ... «نان ساجی»













درخت «اُکالیپتوس=کالیتوس» دارویی رایگان برای سرماخوردگی و سینوزیت در شهرهای قصرشیرین و سَرپُل ِزَهاب و گیلان غرب و ...

قصرشیرین«قه سری شیرین»
«گُل ِنَی» از نَیزارهای حومه ی قصرشیرین تقدیم به روح و روان ِ «مولوی بلخی» آفریننده ی «دیوان شمس» و «مثنوی معنوی»


بشنو این نی(=جان) چون شکایت می‌کند
از جداییها حکایت می‌کند

کز نیستان(=جانان) تا مرا ببریده‌اند
در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش ...








هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر