شیراز- تخت جمشید!
بکارگیری نیروهای فکری گوناگون و رنگارنگ و گاها متضاد در جوامع انسانی پیش نیاز آفرینش یک فرهنگ و تَمَدُن پویا و پیش رونده است و تمدن و فرهنگ مادها و هخامنشیان نیز چنین بودند و به درستی هُنر بکارگیری رنگ را برای آفرینش یک رنگین کمان فرهنگی داشتند. بنابراین محدود ساختن و نسبت دادن ایجاد و دوام و قوام هر یک از این فرهنگ و تمدن ها به یک قوم و زبان و مذهب خاص، روایتی دور از حقیقت و واقعیت تاریخی خواهد بود ... !
فرهنگ و تمدن ماد و هخامنشی قالی های رنگانگ زیبا و شگفت انگیز تاریخ بشری هستند و نبایستی با کوته فکری و ناآگاهی آنان را پاره پاره کرد .
شیراز- بر فراز کوه رحمت«مهر» دورنمائی از «تخت جمشید»!
|
شیراز- بر فراز کوه مهر- دورنمائی از تخت جمشید
============================
«ایران»
ایران«ئیران=ئیریانه=سه خانه»، یکی از نام های خدای رنگین گذشته های دور ماست«سیمرغ» و ایران، خانه و آشیانه ای است برای آفرینش رنگین کمان فرهنگی ما ... و نیز؛ انسان با فرهنگ، کسی است که چشمانی بینا برای دیدن و پذیرش چنین رنگین کمانی را داشته باشد ... و براستی که؛ انکار هویت و فرهنگ دیگران، اقرار به بی فرهنگی و بی هویتی خویش است ... ... ... ... پس بایسته است تا:
بی آنکه هویت فرهنگی دیگران را انکار کنیم، در این رنگین کمان، غنا و سرشاری و زیبائی هویت فرهنگی خویش را شریک سازیم. |
|
شیراز- پاسارگاد- آرامگاه کوروش هخامنشی ****
داستان و روایت تاریخی کوروش، شاید با افسانه- البته دیگران مجازند آن را بخوانند «دُروغ»- آمیخته باشد، اما بیان چنین ارزش های والای بشری در پیوند با کوروش در حقیقت نهادینه کردن آن ارزش ها در روح و روان انسان هاست. بنابراین کوروش ارجمند است، چراکه حقوق بشر ارجمند است. |
|
شیراز- پاسارگاد- آرامگاه کوروش هخامنشی **** داستان و روایت تاریخی کوروش، شاید با افسانه- البته دیگران مجازند آن را بخوانند «دُروغ»- آمیخته باشد، اما بیان چنین ارزش های والای بشری در پیوند با کوروش در حقیقت نهادینه کردن آن ارزش ها در روح و روان انسان هاست. بنابراین کوروش ارجمند است، چراکه حقوق بشر ارجمند است و اگر هم روایت های گزنفون و هرودوت و دیگر مورخان یونان باستان را وهم و خیال بگیریم و بخشی یا حتی همه ی داستان کوروش را افسانه و دروغ فرض کنیم، به هیچ وجه نمی توان ارزش های والای حقوق بشری در پیوند با چنین داستانی را افسانه و دُروغ دانست ... |
شیراز- بر فراز کوه مهر- دورنمائی از تخت جمشید
============================
شناخت تاریخ گذشته و رمزگشائی از آن برای برگشت و زندگی کردن در گذشته نیست، بلکه پیوند تنه و شاخه و برگ و میوه ی جامعه با ریشه های فرهنگی و آئینی خود با هدف رویش و سرسبزی در آینده است. تحریف و تاریک سازی تاریخ یک ملت در واقع بریدن ریشه ی آن ملت و خشکاندن درخت زندگی آن ملت است.
«ایران»
ایران«ئیران=ئیریانه=سه خانه»، یکی از نام های خدای رنگین گذشته های دور ماست- «سیمرغ، سی رنگ»- و «سی» در زبان کُردی همان «سه» است. در جهانبینی اصیل ایران، گردونه آفرینش را سه نیرو و سه ایزدفروز، هماهنگ و همتاز باهم، به جنبش در می آورند و راز ارجمندی عدد سه«سه تن، یَری تن و ...» نیز در همین است.
...
ایران، خانه و آشیانه ای برای آفرینش رنگین کمان فرهنگی ماست.
...
انسان با فرهنگ، کسی است که چشمانی بینا برای دیدن و پذیرش چنین رنگین کمانی را داشته باشد ...
...
انکار هویت و فرهنگ دیگران، اقرار به بی فرهنگی و بی هویتی خویش است ...
...
...
...
پس بایسته است تا:
|
شیراز- تخت جمشید- نقش رجب
«دوران ساسانیان»
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد:
نقش رجب جایگاه یکی از آثار ارزشمند حجاری باستانی ایرانست.این محل در سه کیلومتری شمال تخت جمشید و سمت راست جاده شاهی واقع است.جاده شاهی شاهراهی بوده که در بیست و پنج قرن پیش، شوش یکی از پایتخت های شاهنشاهی ایران را به شهر سارد پایتخت لیدی در منتهی الیه غربی شبه جزیره آناطولی فعلی مربوط می ساخته است.در این محل، در دامنه کوه، محوطه روباز غار مانندی است که بر سه بدنه شمالی شرقی و جنوبیش سه مجلس از مراسم تاجگذاری شاهان ساسانی حجاری گردیده است. در مجلس اول که در شمال این محوطه کوچک قرار گرفته و یک متر و نیم بالاتر از سطح زمین است، شاپور اول دومین شاهنشاه ساسانی سوار بر اسب درشت اندامی است و در پشت سر شاهنشاه 9 نفر از بزرگان کشور ایستاده اند.چنین به نظر می رسد که این جمع برای گرفتن تاج شاهنشاهی، یا حضور در مجلس شادی، یا برای امر مهمی افتخار حضور دارند. در سینه اسب شاهنشاه چهار سطر بخط پهلوی ساسانی حجاری شده و نزدیک آن شش سطر خط یونانی بهمان مضمون کنده شده است. مضمون سنگ نبشته چنین است: "اهورامزذاپرست، خداوندگار شاپور، شاهنشاه ایران و غیر ایران، فرستاده از طرف خدا، پسر اهورامزداپرست خداوندگار اردشیر شاهنشاه ایران و غیر ایران، فرستاده از سوی خدا، پسر خداوند پاپک شاه". مجلس دوم در وسط نشان دهنده مراسم تاجگذاری اردشیر پاپکان بنیانگذار شاهنشاهی ساسانیست.این مجلس که چهار متر و نیم پهنا دارد از هشت نفر مرد و زن و کودک تشکیل یافته و همان طور که مینمایاند تاج یا حلقه پادشاهی از طرف روحانی عالیمقام "موبدان موبد" و یا مظهر اهورامزدا به شاهنشاه اعطا می گردد.در پشت سر شاهنشاه دو نفر دیده میشوند که یکی از آن دو از ملازمان درباریست که مگس پرانی بالای سر شاهنشاه نگاهداشته و دیگری یکی از بزرگان کشور است که به حالت احترام ایستاده است.در جلو شاهنشاه و اعطا کننده تاج، دو کودک روبهروی هم ایستاده اند، یکی از آنها که در جلو شاهنشاه ایستاده بظاهر ولیعهد و فرزند شاهنشاه است.مظهر اهورامزدا یا روحانی بزرگ بیکدست تاج را به اردشیر میدهد و با دست دیگر عصای پادشاهی را به شاهنشاه تقدیم مینماید و پشت سر او دو نفر از بانوان درباری دیده می شوند که بطور جداگانه مراسم احترام را بجا می آورند.بیرون از این مجلس، بطرف چپ، تصویر حجاری شده انسانی را می بینیم که دست راست را بحال احترام برداشته و سنگ نبشته ای را نشان میدهد، این نبشته سی سطر و بخط پهلوی ساسانی است که در حدود بیست سطر آن کاملا سالم و بقیه از بین رفته است.سنگ نبشته مربوط به کرتیر موبد موبدان، بزرگترین روحانی آن عصر، و نقش هم بظاهر خود اوست. کرتیر در این کتیبه خدمات دینی خود را به کشور شاهنشاهی شرح داده است. مجلس سوم، مراسم تاجگذاری شاپور یکم، فرزند اردشیر پاپکان، بنیانگذار شاهنشاهی ساسانیست که از سال 241 الی 272 میلادی در ایران سلطنت داشت. در این حجاری شاپور سوار بر اسب، تاج شاهی را از روحانی بزرگ یا مظهر اهورا مزدا که او هم سوار بر اسب است می گیرد. جلو نقش رجب میدانگاه وسیعیست که میتوان حدس زد زمانی آباد و خانه هایی در آنجا وجود داشته است و حجاری آبی که در کوه نقش رجب دیده میشود این تصور را تقویت مینماید که چشمه آبی در آنجا وجود داشته و بطور کلی طفرجگاه باطراوتی بوده که دو تن از شاهان ساسانی نقش مراسم تاجگذاری خود را در آنجا بیادگار گذارده اند. نقش رجب چون نزدیک شهر باستانی استخر است و این شهر زادگاه اردشیر و شاپور و نیاکان آنها بوده از همین رو مراسم تاجگذاری خود را در این شهر انجام می دادند و بهمین جهت نقوش و تصاویری از این گونه مراسم در نقش رستم و نقش رجب بیادبود گذارده اند. اردشیر بنیانگذار شاهنشاهی ساسانی در سه نقطه مراسم تاجگذاری خود را نقش کرده که یکی در همین نقش رجب، دومی در نقش رستم و سومی در تنگاب فیروزآباد است. |
بی آنکه هویت فرهنگی دیگران را انکار کنیم، در این رنگین کمان، غنا و سرشاری و زیبائی هویت فرهنگی خویش را شریک سازیم.
|
وینه ی خویشک عه زیزمان خانم بابایی
|
شیراز- آرامگاه حافظ شیراز
زیارت آرامگاه «مُرید پیر مُغان»
- - - -
حافظ شیراز به روایت احمد شاملو:
بخشی از «مقدمه ی حافظ شیراز»
(احمد شاملو)
«به راستی کیست این قلندر یک لاقبای کُفرگو که در تاریکترین اَدوار سُلطه ریاکاران زهد فروش؛ در ناهار بازار زاهدنمایان و در عصری که حتی جلّادان آدمیخوار مغروری چون امیر مبارزالدین محمد و پسرش شاه شجاع نیز بنیان حکومت آنچنانی خویش را بر حد زدن و خُم شکستن و نهی از منکر و غزوات مذهبی نهادهاند؛ یک تنه وعده رستاخیز را انکار میکند خدا را عاشق و شیطان را عقل میخواند...» که:
این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی
وین دفتر بی معنی غرق می ناب اولی
... یا تَسخَر زَنان می پرسد:
چو طفلان تا کی ای زاهد فریبی
به سیب بوستان و جوی شیرم
و یا آشکارا به باور نداشتن مواعید مذهبی اقرار می کند که فی المثل:
شیراز- تخت جمشید- همراه با گردشگرانی از کشور ایتالیا *** بنی آدم اعضای یک پیکرند ----- که در آفرینش ز یک گوهرند چو عضوی به درد آورد روزگار----- دگر عضوها را نماند قرار تو کز محنت دیگران بی غمی-------- نشاید که نامت نهند آدمی (سعدی)
در جهانبینی مُغان و در آئین یارسان، آفرینش هستی بر اساس پیدایش و رویش از بُن است، و «خُدا»، دانه و بُنی است که درخت گیتی از آن میروید. «خُدا»، در زبان پهلوی باستان به صورت «هووادای» و «خووادای» و «خادای» میآید که به معنای؛ دانه و تُخم خودزاست و اصل آفرینندگی از خُدا به گیتی انتقال مییابد. چنین تصویری از خُدا، شاید همسان با نظریهی «ذرهی هیگز» باشد که در پروژهای بین المللی با میلیاردها دلار هزینه در تلاش برای شناخت آن هستند ... «خُدا»، در زبان کُردی، «خووا»ست که به معنای «نمک» و «مزه»ی خوراکی هاست. «خُدا»، «نمک» و «مَزه»ی هستی میباشد. به بیانی دیگر کان و سرچشمهی آفرینندگی در هر ذره و جانی وجود دارد. از لحاظ فلسفی، بدین معناست که اصل گوهر ارزشی خُدا در گیتی و جان ها وجود دارد. بر اساس این جهانبینی، زندگی در گیتی فرآیندی همگانی است و بقا و دوام آن نیز فرآیندی همگانی خواهد بود. همهی اجزای گیتی پیوسته به هم در کُنش و واکنشانند تا ما زندگی کنیم. در پیوندهای انسانی نیز چنین است و اگر میخواهیم زنده بمانیم بایستی نگهبان زندگی همگان باشیم و شادی و خوشبختی ما نیز در گرو شادی و خوشبختی همگان است ... نژاد برتر افسانهای دروغ و زیان آور است. هر ایرانی که جهانبینی اصیل خود را بشناسد هرگز نژادپرست«شوونیست» نخواهد بود. نام باستانی نامواژهی «ایران»، «ئیریهئوانه» یا «ئیریانه» یا «یهریوانه» به معنای «سهخانه» و «سهگوهر» است که اساس؛ تصویر فلسفی «سهاکی» یا «سهآکی» یا «سهتایکتائی» در جهانبینی مُغان میباشد. ایران، در صورتی شکوهمند خواهد ماند، که سه خانهی اضداد و گوناگونی باقی بماند و همهی گوناگونیهای فرهنگی و دینی و زبانی دست در دست هم فرش رنگینمهر ایران را بوجود آورند ...
«شاد و خُرَّم و پیروز باشید» |
|
|
|
شیراز- تخت جمشید
***
کند و کاو در نامواژهی «ایران»:
نامواژه «پرشیا» برای زمانی نام سرزمین و کشور ایران بوده است و در مکاتبات بینالمللی از آن استفاده میشدە است. چنین نامگذاری را میتوان کار مورخان یونانی دانست. علی رغم آنکه اولین دمکراسی جهان را به یونانیها نسبت میدهند اما همچنین میتوان نشانگان قومگرائی را در آنان دید. چنین نگاه قومگرایانهای در مورخان یونانی مانند هرودوت و گزنفون ... نیز چیره بوده است. بە همین خاطر آنان سرزمین ایران را نیز قوم گرایانه نگاه کرده و آن را زیر فرمان یک قوم تصور میکرده اند و نامواژهی «پارس» را که نام یک قوم بود به کُل این سرزمین نسبت میدادهاند. تا آنکه رضاشاه در سال 1935 به پیشنهاد استاد سعید نفیسی نام آن را به ایران تغییر داد و نیز همهی دولتهای دیگر را مکلف کرد، تا در مکاتبات دیپلماسی خود، نام ایران را به جای پرشیا بکار برند. بدین ترتیب، نام ایران، که نام هزاران سالهی این سرزمین، و بویژه در دوران مادها، نام و تصویر فرهنگی بسیار ارجمندی بوده است، جایگزین نام پرشیا شد. نامواژهی ایران، همان نامواژهی «ئیریهئوانە» و «ئیریانه» و «یهری یانه» به معنای؛ «سه خانه» و «سه دانه» و «سه اصل» و «سیبل» و «سهپَنتا» و «سیمرغ» و ... میباشد که پیکریابی بُن و سرچشمهی آفرینش در جهانبینی مُغان است. جهانبینی مُغان؛ خُدا را اصلی میداند که تحول به دو اصل متضاد میشود، و در همان حال، خُدا اصل میان و پنهان نیز میباشد. «بهمن» یا «هومن» یا «اندیمن» یا «مینویمینو» یا «دونادون»، اصل پنهان و نادیدنی و ناگرفتنی در هر دوئی است. خُدا، اصل پنهان و میان و اصل تازه شونده در هر ذره و جانی است که هستی را علیرغم رنگارنگی و گوناگونی و تضاد آن یکپارچه میکند ... «شاد و خُرَّم و پیروز باشید» |
|
|
Faramarz-Kay Babaei
شیراز- تخت جَمشید *** « جهان بیمرز را تَصّور کُن! »
فرهنگ انسانی، کاریز و قناتی است که آب آن از پیوند تجربیات همگانی فراهم میآید. فرهنگ، برآیند همجوشی و پیوند همگانی با مزهی زندگی است. فرهنگ فردی، بە صورت مجرد و بریده از فرهنگ همگانی، وجود ندارد. ارجمندی و زیبائی هر رگهی فرهنگی به میزان سهمی است کە هر یک از آنها در ارجمندسازی و زیباسازی فرهنگ زندگی همگان ایفا میکنند. فارس و کُرد و تُرک و عرب ... دارای یک سرچشمه هستند، و گوناگونی فرهنگی آنها، فرهنگ انسانی را رنگین، و آن را به یک فرش رنگارنگ و زیبا تبدیل میکنند. رنگارنگی و گوناگونی، غنا و سرشاری است، و از بین رفتن هر رنگ فرهنگی، ضرر و زیانی همگانی خواهد بود. تضعیف و زوال هر واژه زبانی نیز خسرانی همگانی است. زبان پارسی و کُردی دو بال یک پرندهی فرهنگی برای پرواز هستند، و زوال هر یک از آنها، زوال آن یکی را به همراه خواهد داشت، و زوال این دو زبان، زیانی برای زبان و فرهنگ بشری است.
جان و زندگی، مقدس و ارجمند است و سزاوار آنست تا همگان نگهبان و پرستار آتشکدهی زندگی باشیم و نگذاریم چنین آتشی خاموش شود. رزم و دلیری نیز در همین راستا بە کار میآید و توجیه پذیر خواهد بود، نه به قصد تجاوز و غلبه بر دیگران.
مرزهای جغرافیای سیاسی، مرزهائی ساختگیاند، برای کنترل مردمان، توسط قدرتمندان جهان ... و ما انسانها، با همدلی و همپُرسی، فارغ از نژاد و مذهب و زبان ... می توانیم جهانی را تصور کنیم بدون هیچگونه مرز و بریدگی و جدائی ...
احمد شاملو: من خویشاوند هر انسانی هستم که خنجری در آستین پنهان نمیکند. نه ابرو درهم میکشد نه لبخندش ترفند تجاوز به حق نان و سایهبان دیگران است. من یک لر ِ بلوچ ِ کردِ فارسم، یک فارسزبان ترک، یک افریقایی اروپایی استرالیایی امریکایی ِ آسیاییام، یک سیاهپوستِ زردپوستِ سرخپوستِ سفیدم که نه تنها با خودم و دیگران کمترین مشکلی ندارم بلکه بدون حضور دیگران وحشت مرگ را زیر پوستم احساس میکنم. من انسانی هستم میان انسانهای دیگر بر سیارهٔ مقدس زمین، که بدون حضور دیگران معنایی ندارم. ترجیح میدهم شعر شیپور باشد، نه لالایی. |
شیراز- تخت جمشید
عکاسی از مجموعه ی باستانی تخت جمشید بر فراز کوه «مهر» ..
|
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر