سپاس ئه رای برادران بابایی |
- خُدا، بُن آفرینش است.(=جَوز)
- خُدا، دانه ای است که خوشه ی هستی از آن می روید.(=انار=هه نار=وحدت وجود)
- خُدا، همجوئی و همدلی و همآفرینی سه نیروی همزاد است(=سپنتامَینو، انگرامَینو، وهوومَینو=سیرنگ=سیمرغ=یَری تَن=سه ول=سیول)
- خُدا، دانه و بُن پنهان ِ هر جان و ذره ایست.(=بهمن=وهومَینو=مَینوی مَینو=دونادون)
- خُدا، اصل سبزشونده در هر جان و ذره ایست.(=سَرو=سه ول)
مولوی:
از یکی آتش برآوردم تو را
در دگر آتش بگستردم تو را
از دل من زادهای همچون سخن
چون سخن آخر فروخوردم تو را
با منی وز من نمیداری خبر
جادوم من جادوی کردم تو را
- خُدا، بُن و سرچشمه ی همه ی صورت هاست ولی در هیچ صورتی نمی خُشکد. و هر صورتی، همیشه، بیش از آن چیزی است که نمود پیدا می کند، چراکه هر صورتی بُن و غنای آفرینش را در خود دارد.
- «حق» همان «هاگ» و «آگ» است و به مفهوم دانه و اصل و کان و سرچشمه ی آفرینش می باشد. «حق» همان «خُدا» ست. و خُدا و حق و حقیقت، در هیچ صورتی و مذهبی و آموزه ای و مکتبی و ایدئولوژی و شخصی و ... نمی گُنجَد و نمی خُشکَد. به قول عطار نیشابوری، هر تصویری از خُدا و حقیقت، آنست، و نیز، آن نیست:
خاصیت عشقت که برون از دو جهان است
آن است که هرچیز که گویند نه آن است
برتر ز صفات خرد و دانش و عقل است
بیرون ز ضمیر دل و اندیشهٔ جان است
بینندهٔ انوار تو بس دوخته چشم است
گویندهٔ اسرار تو بس گنگ زبان است
از وصف تو هر شرح که دادند محال است
وز عشق تو هر سود که کردند زیان است
در پردهٔ پندار چو بازی و خیال است
جز عشق تو هر چیز که در هر دو جهان است
گر عقل نشان است ز خورشید جمالت
یک ذره ز خورشید، فلک مژدهرسان است
یک ذرهٔ حیران شده را عقل چو داند
کز جملهٔ خورشید فلک چند نشان است
چو عقل یقین است که در عشق عقیله است
بی شک به تو دانست تو را هر که بدان است
در راه تو هرکس به گمانی قدمی زد
وین شیوه کمانی نه به بازوی گمان است
چه سود که نقاش کشد صورت سیمرغ
چون در نفس باز پس انگشت گزان است
گرچه بود آن صورت سیمرغ ولیکن
چون جوهر سیمرغ به عینه نه همان است
فیالجمله چه زارم، چکنم، قصه چه گویم
کان اصل که جان است هم از خویش نهان است
عطار که پی برد بسی دانش و بینش
اندر پی آن است که بالای عیان است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر