کرمانشاه«کرماشان»- کرند«کرن»- ریجاب«ریژاو»- «شالان» |
کرمانشاه«کرماشان»- کرند«کرن»- ریجاب«ریژاو»- «شالان» |
«ریژاو»- «بانزهرده» |
Faramarz-Kay Babaei
کرمانشاه«کرماشان»- سَرپُل ِزَهاب«سهرپیلی زههاو»
ریجاب«ریژاو»- کوهستان دالاهو«دالەهوو»- بنائی باستانی مشهور به قلعهی یزدگرد«قهلای یهزنه گرد»
***
دیدگاهی آزاد و ناتمام در بارهی «قلعهی یزدگرد»:
سرزمین ما سرزمینی با جهانبینی و فرهنگ و تاریخی مخدوش و زخمی و تحریف و فراموش شده است ... چرا که، به سبب شرایط جغرافیائی خود همواره مورد یورش و تجاوز نیروهای بیگانه بوده است، و مردم ما نیز بناچار بقای زندگی خود را، از یک سو، در پذیرش و سازگاری با فرهنگ نیروی متجاوز، و از سوئی دیگر، در پنهان کردن بخشی از باور و فرهنگ و آئین خود از آنان می دیده است.
"دهانت را میبویند
مبادا که گفته باشی دوستت میدارم
دلات را میبویند
روزگار غریبیست نازنین
و عشق را
کنار تیرک راهبند
تازیانه می زنند .
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
در این بنبست کج و پیچ سرما
آتش را به سوختْ بارِ سرود و شعر
فروزان میدارند
به اندیشیدن خطر مکن
روزگار غریبیست نازنین
آن که بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است .
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصاباناند بر گذرگاه ها مستقر
با کنده وساتوری خون آلود
روزگار غریبیست، نازنین
و تبسم را بر لبها جراحی می کنند
و ترانهها را بر دهان .
شوق را در پستوی خانه نهان بایدکرد
کباب قناری
بر اتش سوسن و یاس
روزگار غریبست، نازنین
ابلیس پیروزْ مست
سور عزای ما را بر سفره نشسته است
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد"
«احمد شاملو»
... و چنین رفتاری، در دراز مدت، فراموشی هویت فرهنگی و تاریخی را به همراه داشته، و بدین ترتیب تاریخ ما نیز بر اساس آن روایت مخدوش ساختە و نوشته می شده است. بنده بر این باورم که «قلعهی یزدگرد» و «شهربانو» و «باوهیاگار» و «آشیاوای» و ... و بسیاری دیگر نیز چنین داستانی را دارند و نشانه های فراوانی موجود است تا بە آن گواهی دهیم که ارجمندی چنین مکانی به هزاران سال می رسد و جهانبینیاش بسیار کُهن تر از آنی است که در شکل آئینی یارسان روایت می شود، و یارسان، در واقع یکی از وارثان آن جهانبینی بسیار کُهن می باشد.
وجود دیواری از سنگ و ساروج در سراسر کوه شاهنشین و بقایای بناهائی با عمر دراز و سروهائی با عُمری بیش از هزار سال در دل کوهستان دالههوو ... همهگی نشانههائی هستند تا گواهی دهند که ارجمندی چنین جایگاهی بسیار دیرپای تر از آنیست که ما تا کنون تصور کرده ایم. بنابراین شاید ما نیازمند به بازنگری در همهی آن اطلاعات بدیهی فرض شدهی این مکان ارجمند هستیم، و نیز، بایستی نامواژه ها را بازخوانی کرد.
«یَسنا» یا «یَزنه»: نام جزء مهم اوستاست و این کلمه به معنی ستایش و حمد و جشن می آید و آن شامل هفتاد و دو فصل است . در اوستایی یسنه [ همریشه ٔ «یشت » ] به معنی پرستش و ستایش و نماز و جشن است . یسنا بخشی است از اجزای پنجگانه ٔ اوستا و مخصوصاً هنگام مراسم مذهبی سروده می شود و آن شامل 72 فصل است و هر فصل آن را یک هائیتی (امروز«ها» و «هات ») گویند و به مناسبت 72 های یسناست که «کُشتی» یا «کُستی»، یعنی میانبندی که زرتشتیان سه بار به دور کمر می پیچیند و از 72 نخ پشم سفید بافته می شود. مُغان، به همین ترتیب، کمربندی به نام «زُنار» که البته «سی و سه» یا «سه» رشته بافته شده بود، به کمر می بستند.
شاید بی دلیل نباشد که مردم محلی نامواژهی «یزدگرد» را «یەزنە گرد» تلفظ می کنند.
«یَزش»: نیایش و پیوند با ایزد
«یَزیدی»: یَزشگر، نیایشگر، آنکه تلاش میکند تا با دانه و بُن و کان ِ وجود خویش پیوند یابد.
«یَزد»: ایزد و خدا. با ایزد و یزدان همریشه است و معنی آن پاک و مقدس و درخور تحسین و آفریننده ٔ خوبیهاست و نام شهر یزد از آن است .
«گرد»: خاک و میدان و جایگاه،محل گردهمائی
بنابراین به باور بنده شاید نامواژه ی «یزدگرد» هرگز انگشت اشارهای اختصاصی به سوی یزدگرد پادشاه ساسانی نبوده و آن به معنای؛ «میدان و جایگاهی برای نیایش ایزد» یا همان «نیایشگاه» است.
«آش»: همان «آس» و «اَش» و «اَشَه» است و بیشتر از آنکه معنای «خوراک پخته شده» باشد، معنای «آتش» و «آتشگاه» را دارد.
«آشیاوای»: بیش و پیش از آنکه عجولانه به این نتیجه برسیم که آن معنای «آسیاب بادی» می دهد، بنده بر این باورم که آن معنای «آتشگاه ایزد» را داراست.
«شاد و خُرَّم و پیروز باشید»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر