۱۳۹۴ مرداد ۲۱, چهارشنبه

کرمانشاه«کرماشان»- تاقبستان«تاق‌وه‌سان»

کرمانشاە «کرماشان»- تاقبستان«تاق‌وه‌سان»



افزودن توصیف
کرمانشاە «کرماشان»- تاقبستان«تاق‌وه‌سان»
***
مولوی:
اشکم دهل شده‌ست از این جام دم به دم
می زن دهل به شکر دلا لم و لم و لم
هین طبل شکر زن که می طبل یافتی
گه زیر می زن ای دل و گه بم و بم و بم
از بهر من بخر دهلی از دهلزنان
تا برکنم ز باغ جهان شاخ و بیخ غم
لشکر رسید و عشق سپهدار لشکرست
صحرا و کوه پر شد از طبل و از علم
ما پر شدیم تا به گلو ساقی از ستیز
می ریزد آن شراب به اسراف همچو یم
دانی که بحر موج چرا می زند به جوش
از من شنو که بحریم و بحر اندرم
تنگ آمده‌ست و می طلبد موضع فراخ
بر می جهد به سوی هوا آب لاجرم
کان آب از آسمان سفری خوی بوده‌ست
اندر هوا و سیل و که و جوی ای صنم
آب حیات ما کم از آن آب بحر نیست
ما موج می زنیم ز هستی سوی عدم
نی در جهان خاک قرار است روح را
نی در هوای گنبد این چرخ خم به خم
زان باغ کو شکفت همان جاست میل جان
یعنی کنار صنع شهنشاه محتشم
بس بس مکن هنوز تو را باده خوردنی است
ما راضییم خواجه بدین ظلم و این ستم
خاموش باش فتنه درافکنده‌ای به شهر
خاموشیش مجوی که دریاست جان عم
 































کرمانشاه«کرماشان»- تاقبستان«تاق‌وه‌سان»
- - -
داریوش یکم هخامنشی:

«اهورامزدا این کشور را بپاید از سپاه دشمن، از خشکسالی و از دروغ به این کشور نیاید نه سپاه دشمن، نه خشکسالی و نه دروغ. این را من از اهورامزدا و خدایان خاندان شاهی خواهانم. اهورامزدا و خدایان خاندان شاهی این بخشش را بهره من سازند.»



























کرمانشاه«کرماشان»- بُلوار تافبستان«تاق‌وه‌سان»
فرورین‌ماه 1394
***
کورمالی و جستجو در فهم ریشه‌ی فرهنگی نامواژه‌ی "کرماشان":


بیشتر نامواژه‌های اصیل ایران جفتی هستند. جفتی بودن این نام‌ها پیوند می خورد به تصویر فرهنگی کە آنان از پدیده‌ی همزاد داشتەاند. نامواژه‌ی "کرماشان" از دو بُن واژه‌ی "کرما" و "شان" ساخته شده است. بُن واژه‌ی "کر" و "که‌ر" و "که‌رمات" و "هه‌ر" و "خه‌ر" ... از یک بُن مایه‌ی فرهنگی برخوردارند و به معنای؛ ماه، خرمن، سرشاری، دانائی، خرد، بسیاری، همه ... می‌باشد که چنین مفاهیمی بر می‌گردد به تصویر فرهنگی ایران از ماه، که در این تصویر، ماه، این‌همانی با مجموع همه‌ی تخم و چشم جانداران و نیز با مجموع خِرَدها دارد. شوربختانه، در زشت‌ سازی‌های فرهنگی از این بُن واژه، آن را نمادی از نافهمی گرفتند و برای تحقیر چنین تصویری به نام یک حیوانی فروکاستند، که با بی‌مهری تمام آن حیوان زحمت کش و سودمند را به عنوان تصویری از حماقت همه جا فریاد زده بودند.
در متون تاریخی اعراب از نامواژه‌ی «قََرماسین» به جای نامواژه‌ی "کرماشان" یاد می‌شود که بخشی از نام اصلی آن را نگه داشته است. "قَرماسین" و "که‌رماسین" و "گه‌رماسین" ... صورت‌های گوناگون یک نامواژه می‌باشند. بُن‌واژه‌ی "شین" و "شان" و "سان" و "سین" و "سَئنا" ... همگی یک نامواژه هستند و به معنای سیمرغ، و نشان دهنده‌ی خوشه و سرشاری و فراوانی و شهد و شیره و اَشَه ... هستند. در جهانبینی اصیل ایران یا همان جهانبینی مُغان، همه‌ی پیکریابی‌های خُدا، خوشه افشان، سرشار و فروزنده ... هستند.
بنابراین نامواژه‌ی "کرماشان"، با دو پیکریابی از خُدا پیوند فرهنگی و مفهومی دارد.

«شاد و خُرَّم و پیروز باشید»













































کرمانشاه«کرماشان»- تاقبستان«تاق‌وه‌سان»
- - -
با اشک چشم‌ها زمین خشکیدەی سراب تاقبستان«سه‌راو تاق‌وه‌سان» را سیراب کنیم!

ایران سرزمینی است که بیشتر نواحی آن دارای آب و هوای گرم و خشک است و سطح وسیعی از آن کویری است، و به همین خاطر برای حفظ تعادل و توازن زیست محیطی خود نیازمند مدیریت خردمندانه‌ای می‌باشد. توانائی همان آگاهی است، و تواناترین مردمان آن‌هائی هستند که آگاهانه قابلیت‌های خود را بشناسند. ظرفیت کشت و کال محدود است و بایستی بدرستی مدیریت شود، و البته باید بپذیریم که هیچگاه ما نخواهیم توانست در جهان به عنوان یکی از صادر کنندگان فراوردەهای کشاورزی عرض اندام کنیم. خودکفائی در کشاورزی نیز آرزوئی غیر واقع بینانه است، و تنها می توانیم امیدوار باشیم در صورت کنترل جمعیت بخش عمده‌ای از نیاز داخلی به محصولات کشاورزی را برآورده نمائیم. به باور اینجانب توانمندی زمین‌های کشاورزی ایران برای جمعیتی در حدود 30-40 میلیون نفر کفایت می‌کند، و بکارگیری این زمین‌ها برای جمعیتی بیش از آن، خشکی و کم آبی را در پی خواهد داشت، و ایران ما به بیابانی خشک و بی‌حاصل تبدیل خواهد شد. پس اگر خردمندانه و واقع بینانه به توانائی طبیعی و انسانی این سرزمین نگاه کنیم هرگز تلاش بیهوده نخواهیم کرد تا برای رفع نیاز غذائی جمعیت افسارگسیخته‌ی خود بی رویه چاه‌های عمیق بزنیم و آخرین قطرات آب سفره‌های زیر زمینی را بیرون بکشیم.
بسیار غم‌انگیز است که هر از گاهی شاهد خُشک شدن چشمه‌ها و سراب‌هائی می‌شویم که جایگاه گردآمدن هزاران ساله‌ی مردمان و ایجاد اولین آبادی‌ها و شهرها بوده‌اند.
... و اینک سراب باستانی تاقبستان«سه‌راو تاق‌وه‌سان» نیز خشک شد و بایستی بر زمین خشک آن گریست و با اشک چشمانمان آن را سیراب کرد .



















کرمانشاه«کرماشان"- بیستون«به‌یسون، به‌گسون، به‌یسان»- فرهادتَراش«فه‌رای ته‌راش»
***
"خسرو وشیرین" اثر به یاد ماندنی و جاودانه حکیم نظامی‌ گنجوی است که با گذشت قرنها هنوز تازگی و طراوت خود را حفظ کرده است. شعر زیر بخشی از این داستان عاشقانه و مربوط به مناظره فرهاد و خسرو است. مصراع اول هربیت سوال خسرو و مصرع دوم بیت جواب فرهاد کوه‌کن است. پاسخ‌هایی تیزهوشانه و زیرکانه و در عین حال دردمندانه که در نهایت خسرو را وادار به اعتراف و تسلیم می‌کند.

نخستین بار گفتش کز کجایی؟
بگفت از دار ملک آشنایی
بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند؟
بگفت بنده خرند و جان فروشند
بگفتا جان فروشی در ادب نیست
بگفت از عشق بازان این عجب نیست
بگفت از دل شدی عاشق بدین سان؟
بگفت از دل تو می‌گویی، من از جان
بگفتا عشق شیرین بر تو چون است؟
بگفت از جان شیرینم فزون است
بگفتا هر شبش بینی چو مهتاب؟
بگفت آری، چو خواب آید، کجا خواب؟
بگفتا دل ز مهرش کی کنی پاک؟
بگفت آن گه که باشم خفته در خاک
بگفتا گر خرامی‌ در سرایش
بگفت اندازم این سر زیر پایش
بگفتا گر کند چشم تو را ریش؟
بگفت این چشم دیگر دارمش پیش
بگفتا گر کسیش آرد فرا چنگ؟
بگفت آهن خورد ور خود بود سنگ
بگفتا گر نیابی سوی او راه؟
بگفت از دور شاید دید در ماه
بگفتا دوری از مه نیست در خور
بگفت آشفته از مه دور بهتر
بگفتا گر بخواهد هر چه داری؟
بگفت این از خدا خواهم به زاری
بگفتا گر به سر یا بیش خشنود؟
بگفت از گردن این وام افکنم زود
بگفتا دوستیش از طبع بگذار
بگفت از دوستان ناید چنین کار
بگفت آسوده شو، کاین کار خام است
بگفت آسودگی بر من حرام است
بگفتا رو صبوری کن در این درد
بگفت از جان صبوری چون توان کرد
بگفت از صبر کردن کس خجل نیست
بگفت این، دل تواند کرد، دل نیست
بگفت از عشق سخت کارت زار است
بگفت از عاشقی خوش تر چه کار است؟
بگفتا جان مده بس دل که با اوست
بگفتا دشمن اند این هردو بی دوست
بگفت از دل جدا کن عشق شیرین
بگفتا چون زیم بی جان شیرین
بگفت او آن من شد زو مکن یاد
بگفت این،کی کند بیچاره فرهاد
بگفت از من کنم در وی نگاهی؟
بگفت آفاق را سوزم به آهی
چو عاجز گشت خسرو در جوابش
نیامد بیش پرسیدن صوابش
به یاران گفت کز خاکی و آبی
ندیدم کس بدین حاضر جوابی .
کرمانشاە «کرماشان»- تاقبستان«تاق‌وه‌سان»
***
رام، در جهانبینی اصیل ایران، ایزد شادی و جشن و موسیقی و شناخت است. در این جهانبینی، خُدا، در جشنی همگانی، گیتی را می‌آفریند، وخُدا وگیتی، با آهنگ و موسیقی، هماهنگ و همآفرین می‌شوند. جهان هستی دارای یک هارمونی موسیقائی پنهان است. برای هم نیرو شدن با خدا و گیتی نیازمند آنیم تا خود را با چنین آهنگی هماهنگ کنیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر