۱۳۹۳ خرداد ۱۳, سه‌شنبه

کرماشان- ریژاو- کوهستان داله هوو- جشنگاه و نیایشگاه و آتشگاه ِ «باوه یاگار»!

کرماشان- ریژاو- کوهستان داله هوو- جشنگاه و نیایشگاه و آتشگاه ِ «باوه یاگار»!
کرماشان- ریژاو- کوهستان داله هوو- جشنگاه و نیایشگاه و آتشگاه ِ «باوه یاگار»!
مله سرانه- آشیاوای!

نشود فاش کسی آنچه میان من و تست
تا اشاراتِ نـظر، نامه رسان من و تست

گوش کن ! با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و تست

روزگاری شد و کس مردِ رهِ عشق ندید
حالیا چشمِ جهانی نگران من و تست

گرچه در خلوتِ رازِ دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه عشقِ نهان من و تست

اینهمه قصه فردوس و تمنای بهشت
گفتگویی و خیالی ز جهان من و تست

نقش ما گو ننـگارند به دیباچه عقل !
هر کجا نامه عشق است ، نشان من و تست

سایه ! ز آتشکدة ماست فروغ مَه و مِهر
وه از این آتش روشن که به جان من و تست

هوشنگ ابتهاج

****************************************
« دیدگاه »

قله ی روبه رو را به آواهای گوناگون و البته نزدیک به هم، «آشیا وای» یا «آشیان وای» یا «شیا وای» یا «آسیا وای» یا ... می نامند. گروهی بر این باورند که جایگاه پختن ِ آش و خورش برای یزدگرد ساسانی بوده است، و گروهی دیگر معتقدند که در گذشته های دور جایگاه «آسیاب بادی» بوده است. ضمن یادآوری آنکه سابقه ی فرهنگی و تاریخی منطقه ی باوه یاگار محدود به دوران ساسانیان نخواهد بود، و حتی شاید بتوان با اسناد و مدارک و شواهد گواهی داد که سرکوب فرهنگ و آئین یارسان در دوران ساسانیان، و بویژه اواخر ساسانیان با چیره شدن یک روایتی خاص از زرتشتی گری، شدت بیشتری گرفته است، می توان گفت که پیدایش جهانبینی و فرهنگ و آئین یارسان قدمتی به درازای پیدایش واژه گان اولیه ی زبان های ایرانی دارد، چراکه تصاویر فرهنگی و آئینی آن را به وضوح می توان در بُن واژگان کوردی و پارسی دید و اگر گذشته های بسیار دور یا به اصطلاح غیرتاریخی را در نظر نگیریم، شاید، اوج شکوفائی فرهنگی و آئینی آن بر می گردد به دوران اشکانیان و پیش از آن، و با مددخواهی از نیروی تخیل، می توان تصور نمود که در سراسر این کوهستان و در کنار چشمه سارهای آن، گروه هائی آئینی، نتبورنواز و کلام خوان، روز و شب، حلقه وار، مشغول سما و زما و پایکوبی بوده اند! اینجانب بر این باورم که ما در بسیاری از زمینه های فرهنگی و آئینی و تاریخی به گونه ای دچار فراموشی شده ایم و حافظه ی فرهنگی و تاریخی خود را از دست داده ایم، و یا با مصلحت اندیشی ، برای دوری از خطر و برای بقای زندگی، خود را به فراموشی زده ایم!! و به همین سبب پیوند تصاویر و نمادها و واژه ها را با مفاهیم اصلی گُم کرده ایم، و برای خالی نبودن عریضه، روایات و مفاهیم غلطی را در ذهن و روان خود جایگُزین آن ها نموده ایم. در این مورد هم به احتمال زیاد نیز چنین تحریفی صورت گرفته است. بنده ابتدا اندکی پاره اندیشی خواهم کرد و آنگاه باور و نتیجه گیری خود را ارائه می کنم.

«آس» و «آش» معانی گسترده و گوناگونی را دارد:
اساس، بنیاد،گوهر،آسمان، آتش، اشه، اشیره، عشق و ...

«آشیا» و «آسیا» به معنای:
آشپزخانه و آتشگاه و آشیانه و آسیا و آسیاب و جشنگاه و ...

«وای» یا «وه» یا «بای» یا «به»:
به معنای باد است و همزمان می تواند معنای آب را نیز به ذهن ما جاری سازد(مانند شور وا یا شور با). آب و باد، با ویژه گی جاری و ساری بودن آن ها در گیتی و جانان، از پیکریابی های ویژه گی خُدا در تصاویر فرهنگی اصیل ایران و کوردسان هستند. خُدا، شیره و اشیره و اشه و عشق ِ گیتی و جان هاست. با این رویکرد فرهنگی، «با» و «وای» و «به» به معنای اصل و سرچشمه و دانه و ... می باشد.

بنابر این همچنانکه بلوچی ها، آتشکده را، آسیا می نامند، اینجانب بر این باورم که «آشیا وای» به معنای «آتشکده» و «آتشگاه ِوای یا خُدا یا ایزد» می باشد و معنای «آشپزخانه» و «آسیای بادی» معناهای دست ِدوم آن، و پوشاننده و مخدوش کننده و تحریف کننده ی تصویر و مفهوم اصلی فرهنگی و آئینی آنست. در فرهنگ اصیل ِایران و کوردسان، «خُدا»، آتش فروز است و «آتشگاه» و «آتشکده» و «آشیانه» و «گیان» و «جان» و «جیهان» و «جهان» و ... باهم اینهمانی دارند و همسنگ همند، و همه ی آن ها، آتشدان ِ خُدا و جایگاه و لانه و آشیانه ی خُدا یا بُن گیتی یا هاگ و حق و ... می باشد و پرستش و پرستاری آتشکده، نمادی از پرستش خُدا و گیتی و جان و زندگی می باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر