کرماشان- سرپیلی زهاو- منطقه ی زیبای « دیره »! |
کرماشان- سرپیلی زهاو- دیره- منطقه ی گردشگری «گولین»! |
کرماشان- سرپیلی زهاو- - - > دشت «قه لا شاهین» - - - > روستای «امامیه» چشم اندازی بر «مله ی په ی کوله» و کوه «نوا کیوه» |
کرماشان- قه لا شاهین- کفراور- چاواندازیک له بخش «کَل کُش» و دویرنمائیک له کیوه کَچَل! |
کرماشان- سَرپیلی زَهاو! |
قه لا شاهین- کفراور- نرسیده وه بخش «کَل کُش»- دویرنمائیک له کیوه کَچَل! |
زادگاه من- نوشته ای زیبا از مانی عسگری
کرماشان- سرپیلی زهاو- دیره- منطقه ی گردشگری «گولین»! |
نام زادگاه، در درازای زمان، از نام مادر فراتر مینشیند، بیشتر از نام پدر با ما میآید و جزئی از نام ما میشود، جزئی از هویت ما. هر نوزاد در هرجائی که بدنیا میآید، انگار قسمتی از خاک آن دیار است که شکل گرفته، جان یافته، به حرکت درآمده، و سخن میگوید. انگار نه مادر، که زادگاه، ما را زائیده است. بیهوده نیست که میگویند ومیگوئیم : مام میهن! زمین مادر! سرزمین پدری، مام وطن…
زادگاه، بخشی از هویت ما است. و اگر در همانجا برآئیم و شکل بگیریم، وطن ما، دنیای ما، جهان ما است. جهانگراترین و جهانیاندیشترین شاعران و نویسندگان که در اندیشه و منطق خود به همهی انسانها و به همه کشورها میاندیشند، به نام زادگاه و وطن که می رسند به توصیف آن برمیخیزند. همچون فرزندی که به نیایش مادرخود، خدای خود، آفرینشگر خود میپردازد، چرا که اینان نیزهمچون ما، در سالهای نخستین زندگی خود، بر مناظر زادگاه خویش است که چشم گشودهاند، هوای آن را به سینه کشیدهاند، زبان، گویش و آواهای آن را نیوشیدهاند، درخت و خاک و سنگ آن را لمس کردهاند، آسمان و رود و دریای آن را به دیدگان خود برده اند.
غالبا حامل کروموزومهائی هستیم از مردم همان جائی که زاده میشویم، و بر این کرومزومهاست که رنگ مو، رو و چشم به ما منتقل شده است. شکل ما، نقاط قوت و ضعف ما با کروموزومهائی به ما منتقل میشوند که اغلب مال اهالی همان زادگاه است. به راستی که با هزار تار مرئی و نامرئی به زادگاه، میهن، وطن – به نقطهای از این زمین- وابستهایم. لذا، تمام جهان را با دوست داشتن زادگاهمان دوست میداریم. کرهی زمین را با پسائیدن خاک زادگاه میپسائیم (وآنگاه که دورمیمانیم از زادگاه، با پسائیدن هرجای این کرهی خاکی، انگار به پوست زادگاه خود دست میکشیم.) برای دوست داشتن جهان، زادگاهمان را دوست میداریم وبرای دوست داشتن زادگاه، تمام جهان را دوست میداریم، و مراقبت میکنیم که عشق به زادگاه، به نادیدن و نادیده انگاشتن این جهان گسترده، این گوی فراخدامن آبی نینجامد.
باری، بر این سیارهی دلپذیر، میلیاردها انسان آمده و رفتهاند. مثل گیاه ازهمین سیاره برآمده و دوباره بخشی از خاک آن شدهاند. بر این سیاره – که آرزومندم دلپذیر بماند – میلیاردها انسان دیگر زاده خواهند شد و دوباره به خاک دلپذیر این زمین تبدیل خواهند شد.
آن همه رفتگان واین همه زییندگان و آن همه آیندگان از زادگاه گفتهاند و میگویند و خواهند گفت.
سرودها، نوشتهها، نگارهها، نقاشیها، آهنگها، عکسها، خاطرات، و…نوشتهاند و بازخواهند نوشت ...
کرماشان- سرپیلی زهاو! |
سَرپُل ِزَهاب«سه رپیلی زه هاو»- منطقه ی زیبای «گولین»
|
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر