۱۳۹۴ آذر ۱۴, شنبه

کرمانشاه«کرماشان»- سَرمَست«گوواور" خرابات و نیایشگاه "باوه هه‌یه‌ر"

کرمانشاه«کرماشان»- سَرمَست«گوواور"
خرابات و نیایشگاه "باوه هه‌یه‌ر"

***
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات


من خراباتیم و باده پرست
در خرابات مغان، عاشق و مست
گوش، بر زمزمه قول بلی
هوش، غارت زده جام الست
می‌کشندم چون سبو، دوش به دوش
می‌دهندم چو قدح، دست به دست
دیدی آن توبه سنگین مرا؟
که به یک شیشه می چون بشکست؟
رندی و عاشقی و قلاشی
هیچ شک نیست که در ما همه هست
ما همان خاک در مصطبه‌ایم
معنی و صورت ما عالی و پست
آن زمان نیز که گردیم غبار
بر در میکده خواهیم نشست
همه ذرات جهان می‌بینیم
به هوایت شده خورشید پرست
بود در بند تعلق، سلمان
به کمند تو در افتاد و برست
ذره‌ای بود و به خورشید رسید
قطره‌ای بود و به دریا پیوست


***
دیدگاهی آزاد و ناتمام در باره‌ی جایگاه «باوه» در جهانبینی اصیل ایران«مُغان» و در آئین یارسان:

یکی از پیکریابی‌های سه تا یکتائی در جهانبینی مُغان، همدلی و هماهنگی و همآفرینی سه ایزد نیروی ازلی - کیهانی؛ " خُرَّم، رام، بهرام" است. "رام" اولین زاده‌ی سیمرغ است، و زن ایزد موسیقی و شناخت وجویندگی ... است. جفت نرینه‌ی ازلی - کیهانی آن، "بهرام" است، که در پیوند با اصل میان یا عشق و مهر، هر زمان در حال جستجوی جفت مادینه‌ی خود، یا همان "رام"، می‌باشد. بهرام و رام یا همان جفت ازلی، در ادبیات عرفانی ما نام‌های دیگری به خود گرفته‌اند، همانند؛ بهروز و صنم، بهروز و پیروز، اورنگ و گُل‌چهره، خُسرو و شیرین، ویس و رامین ...، و در یک همسانگری، "رام" همان "دایه" و "بهرام" همان "باوه" است. "باوه" همان "پاوه" به معنای "ایزد پا دار" و همان "راهپوی" و "راهجوی" و "سالک" است، که هر زمان در حال جستجوی حق و گوهر گم شونده‌ی هستی می‌باشد. "بهرام" جوینده‌ی عاشقی‌ست که هر لحظه در جستجوی معشوقه‌ی خود یعنی "رام" است. "بهرام"، همان جوینده و شکارچی "گورخر" گریزپائی است، که سر از شکارگاه "بَرزین" در می‌آورد، که سه دختر زیبا روی دارد. برای سالک و جوینده‌ی حق و اشه و گوهر هستی، هیچ زمانی جویندگی به پایان نمی رسد، چراکه، به هر حق و اشه‌ای که می‌رسد، آن، حق و اشه، هست و نیست. چراکه، حق و اشه در هیچ قالبی و زندانی نمی‌گنجد و هیچ کسی و گروهی و عقیده وایدئولوژی و مکتبی و مذهبی نمی‌توانند آن را تصاحب کنند.
در این مورد خاص، بنده بر این باورم که نامواژه‌ی بومی، "باوه هه‌یه‌ر"، بیشتر و بهتر و اصیل‌تر از نامواژه‌ی عربی شدەی "بابا حیدر"، پیکریابی "سه تا یکتائی" و "یه‌ری ته‌نی" را در جهانبینی "مُغان" و آئین "یارسان" بازتاب دادە و در خود نگه‌داشته است.

حافظ شیرازی:

عمریست تا من در طلب هر روز گامی می‌زنم
دست شفاعت هر زمان در نیک نامی می‌زنم
بی ماه مهرافروز خود تا بگذرانم روز خود
دامی به راهی می‌نهم مرغی به دامی می‌زنم
اورنگ کو گلچهر کو نقش وفا و مهر کو
حالی من اندر عاشقی داو تمامی می‌زنم
تا بو که یابم آگهی از سایه سرو سهی
گلبانگ عشق از هر طرف بر خوش خرامی می‌زنم
هر چند کان آرام دل دانم نبخشد کام دل
نقش خیالی می‌کشم فال دوامی می‌زنم
دانم سر آرد غصه را رنگین برآرد قصه را
این آه خون افشان که من هر صبح و شامی می‌زنم
با آن که از وی غایبم و از می چو حافظ تایبم
در مجلس روحانیان گه گاه جامی می‌زنم

«بهروز و پیروز باشید»


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر