۱۳۹۳ بهمن ۱۹, یکشنبه

کرمانشاه«کرماشان»- گیلان غرب- کَل کُش چشم اندازی بر کوه کَچَل«کیوە کەچەل»


کرمانشاه«کرماشان»- گیلان غرب«گیلانی روژاوا»- سَد زاگروس«بەنداوی زاگروس»
+++
دیدگاه: پیمان همسری
- - -

فردوسی:
بُدو گفت پیمانت خواهم نخست
پس آنگه سخن بر گشایم درست

پیمان همسری، مادر و سرچشمه‌ی همه‌ی پیمان‌های اجتماعی است. کسی که پیمان همسری را نادیده بگیرد، جسارت آن را خواهد داشت تا هر گونه پیمان اجتماعی دیگر را زیر پا بگذارد. به بیانی دیگر کسی که بتواند به همسر خود دروغ گوید یا از همسر خود دزدی کند یا همسر خود را آزار دهد ... در واقع همه این رفتارها را ناخودآگاه و به صورت پنهان در روح و روان خود نهادینه کرده است، و او در ارتباطات اجتماعی، بە هنگامی که در تنگنا قرار گیرد، آن رفتارهای پیمان شکن را از خود بروز خواهد داد ...
پس اگر آماده‌گی پذیرش چنین پیمان بزرگی را نداریم همان بهتر که همسرگُزینی نفرمائیم ...
کرمانشاه«کرماشان»- سَرپُل ِزَهاب«سه‌رپیلی زه‌هاو» < - - - > ریجاب«ریژاو»
کوه شاه‌نشین- با دورنمائی از کوه «که‌ل داوو» و کوه «ده‌نه وشک»...

















کرمانشاه«کرماشان»- گیلان غرب«گیلانی روژاوا» و کوه سَرکَش«سه‌رکه‌ش
کرمانشاه«کرماشان»- گیلان غرب«گیلانی روژاوا»

  • Sohrab Shahvaisi مثل نقاشی های امپرسیونیسم درخشان وزیباست.انگار رنگهاموجودیت واقعی خودشون رو درتقابل وهماهنگی باهم به معرض تماشا گذاشتن

    • Faramarz-Kay Babaei سپاس از دقت نظر شما و بیان قیاسی دریافت و احساس هنری خود از عکس ...

کرمانشاه«کرماشان»- گیلان غرب ...
کرمانشاه«کرماشان»- گیلان غرب- کَل کُش
چشم اندازی بر کوه کَچَل«کیوە کەچەل»
کرمانشاه«کرماشان»- گیلان غرب- منطقەی بان‌مەیان- بندآب گیلان غرب
***

شعر کوردی از: سعید عبادتیان

دار ِ که‌ی‌کو بی به‌ر زانی
شنه‌ی باد ِ سه‌ر سه‌ر زانی

هه‌م مانگ زانی هه‌م خه‌ور زانی

بی شووانن په‌سیل ِ من

ته‌رف ِ تیونن که‌سیل ِ من

وا ده‌ره‌و که‌ن ده‌سیل ِ من

ئه‌وه ونه‌ی ده‌نگ ِ کی‌یه

ئیوشی ک ت هیوچد نی‌یه

ئشکه‌فت ئشکه‌فت زاگرس زانی

جه‌سی ، جه‌رگی ، پوسی ، گیانی

داری ، وه‌لنگی ، پیوشی ، سانی

م ئاوه‌ن ِ ئاوه‌یشته‌یل بیوم

هزاران سال له ده‌یشته‌یل بیوم

بال ِ به‌رز ِ فرشته‌یل بیوم

ئه‌وه ونه‌ی ده‌نگ ِ کی‌یه

ئیوشی ک ت هیوچد نی‌یه




کرمانشاه«کرماشان»- گیلان غرب- کفراور

از فراز گردنه‌ی «پەی‌کولە» چشم اندازی و چهره‌ای برفی از «نوا کیوە»!


                                  
کرمانشاه«کرماشان»- گیلان غرب- از «بان مەیان»؛ چشم اندازی بر محدوده ی روستاهای «کاسه کەران» و «کەلاو دریژ» و کوه شگفت انگیز«چله» ..









کرمانشاه«کرماشان»- گیلان غرب- چشم اندازی بر بندآب و شهر گیلان غرب و دورنمائی از گردنه ی «ویژەنان» ...
***
وای زه لان(سه عید عباده تیان)

واێ زه‌لان بافه بافه چوچان و چی
شوق مانگ له ده‌روه‌چیل شکان و چێ

وای زه‌ڵان له قاپ چه‌رمی جامه‌که‌یل
گه‌رده لویل و خاک و خوه‌ل جمان و چێ

قامه‌ت سه‌وله‌یل سه‌وز باخ زه‌رد
له وینه‌ی قه‌م گوچان چه‌مان و چێ

"خارسان ده‌ربه‌ن نی‌یه له وای زه‌ڵان
واێ زه‌ڵان مال گوله‌یل رمان و چێ

هووز خفتوو, تا وه که‌ی هەر هاینه خه‌وو؟!
وا نی‌یه,خه‌و ده‌س خوه‌ی وه‌شان و چێ!"
کرمانشاه«کرماشان»- گیلان غرب«گیلانی روژئاوا»- سد زاگرُس«به‌ندئاوی زاگروس»
***
یه شب مهتاب
ترانه سرا : احمد شاملو
يه شب مهتاب
ماه می‌آد تو خواب
منو می‌بره
کوچه به کوچه
باغ انگوری
باغ آلوچه،
دره به دره
صحرا به صحرا،
اون جا که شبا
پشت بيشه‌ها
يه پری می‌آد
ترسون و لرزون
پاشو می‌ذاره
تو آب چشمه
شونه‌می‌کنه
موی پريشون…
يه شب مهتاب
ماه می‌آد تو خواب
منو می‌بره
ته اون دره
اون‌جا که شبا
يکه و تنها
تک‌درخت بيد
شاد و پراميد
می‌کنه به ناز
دس‌شو دراز
که يه ستاره
بچکه مث
يه چيکه بارون
به جای ميوه‌ش
سر يه شاخه‌ش
بشه آويزون…
يه شب مهتاب
ماه می‌آد تو خواب
منو می‌بره
از توی زندون
مث شب‌پره
با خودش بيرون،
می‌بره اون‌جا
که شب سيا
تا دم سحر
شهيدای شهر
با فانوس خون
جار می‌کشن
تو خيابونا
سر ميدونا:
عمو يادگار!
مرد کينه‌دار!
مستی يا هش‌يار
خوابی يا بيدار؟
مست ايم و هش‌يار،
شهيدای شهر!
خواب ايم و بيدار،
شهيدای شهر!
آخرش يه شب
ماه می‌آد بيرون،
از سر اون کوه
بالای دره
روی اين ميدون
رد می‌شه خندون…
يه شب ماه می‌آد
يه شب ماه می‌آد






کرمانشاه«کرماشان»- گیلان غرب«گیلانی روژئاوا»- سد زاگرُس«به‌ندئاوی زاگروس»
***
«اگر برکه‌ای را برای صید ماهی خشک کنی بدون شک تعدادی نصیبت خواهد شد، اما برای سال بعد ماهی‌ئی در آن وجود نخواهد داشت.»
(لو بو وی)



کرمانشاه«کرماشان»- چشم اندازی بر شهر اسلام آباد غرب«شاه آباد غرب» از سمت کارخانه قند ...

کرمانشاه«کرماشان»- چشم اندازی بر شهر اسلام آباد غرب«شاه آباد غرب» از سمت کارخانه قند ...

شاه آباد غرب

کرمانشاه«کرماشان»- اسلام آباد غرب«شاه آباد غرب»

از سمت کرند غرب به اسلام آباد غرب، پس از جاده ی گهواره گوران و روستای فیروزآباد، روبروی جاده ی چیازرد و نرسیده به سیلو ...

-گهواره گوران«گاواره گوران»- «کورهەنجیر» وەر دامەن کیوە «کورهەنجیر»-وەران‌وەر ئاوائی «جاماز»

-گهواره گوران«گاواره گوران»- «کورهەنجیر»
وەر دامەن کیوە «کورهەنجیر»-وەران‌وەر ئاوائی «جاماز»



-گهواره گوران«گاواره گوران»- «کورهەنجیر»

دامنەی کوە «کورهەنجیر»- نیایشگاە و جشنگاه و شونگاه «میر رەزا» و ...



-گهواره گوران«گاواره گوران»- «کورهەنجیر»

کوه «کورهەنجیر»- «مەر گەورا»

کرمانشاه«کرماشان»-گهواره گوران«گاواره گوران»- «کورهەنجیر»

دامنەی کوە «کورهەنجیر»- نیایشگاە و جشنگاه «ئیمام رەزا» و ..
.






- سَرپُل ِزَهاب«سه‌رپیلی زه‌هاو» منطقه ی «پیران»


کرمانشاه«کرماشان»- سَرپُل ِزَهاب«سه‌رپیلی زه‌هاو» < - - - > ریجاب«ریژاو»
***
من و تو، درخت و بارون
شاعر: احمد شاملو
- - -
من باهارم تو زمین
من زمینم تو درخت
من درختم تو باهار

ناز انگشتای بارون تو باغم می‌کنه
میون جنگلا طاقم می‌کنه
تو بزرگی مثل شب
اگه مهتاب باشه یا نه
تو بزرگی
مثل شب
خود مهتابی تو اصلا
خود مهتابی تو
تازه وقتی بره مهتاب و
هنوز
شب تنها
باید
راه دوری رو بره تا دم دروازه روز
مثل شب گود بزرگی
مثل شب
تازه روزم که بیاد
تو تمیزی
مثل شبنم
مثل صبح
تو مثل مخمل ابری
مثل بوی علفی
مثل اون ململ مه نازکی
اون ململ مه
که روی عطر علفا
مثل بلاتکلیفی
هاج و واج مونده مردد
میون ماندن و رفتن
میون مرگ و حیات
مثل برفایی تو
تازه آبم که بشن برفا و عریون بشه کوه
مثل اون قله مغرور بلندی
که به ابرای سیاهی و به بادای بدی می‌خندی!

من باهارم تو زمین
من زمینم تو درخت
من درختم تو باهار

ناز انگشتای بارون تو باغم می‌کنه
میون جنگلا طاقم می‌کنه.



  • ناصر بیدادی کلهر درخت‌ها ایستاده میمیرند، البته این دو جوان با حضور خود جان دوباره ای به این درخت خشک بخشیده اند

  • Bizhan Sodagary بسیار بسیار جالب!
کرمانشاه«کرماشان»- سَرپُل ِزَهاب«سه‌رپیلی زه‌هاو»
منطقه ی «پیران»
***
گویند که پرنده‌ی هُدهُد شامه‌ی تیزی برای یافتن آب های زیرزمینی دارد، و آب، در جهانبینی اصیل ایران، یکی از پیکریابی های خُداست. هر جانی، ماهی شناور در دریای خُداست. خُدا، ساقی جان‌هاست.

مولوی-مرغ باغ ملكوت

روزها فكر من اين است و همه شب سخنم
كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
از كجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود
به كجا مي روم ؟ آخر ننمايی وطنم
مانده ام سخت عجب كز چه سبب ساخت مرا
يا چه بود است مراد وی از اين ساختنم
جان كه از عالم عِلوی است يقين می دانم
رخت خود باز بر آنم كه همان جا فكنم
مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك
دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم
ای خوش آن روز كه پرواز كنم تا بر دوست
به هوای سر كويش پر و بالی بزنم
كيست در گوش كه او می شنود آوازم
يا كدام است سخن می نهد اندر دهنم
كيست در ديده كه از ديده برون می نگرد
يا چه جان است نگويی كه منش پيرهنم
تا به تحقيق مرا منزل و ره ننمايی
يكدم آرام نگيرم نفسی دم نزنم
می وصلم بچشان تا در زندان ابد
از سر عربده مستانه به هم درشكنم
من به خود نامدم اين جا كه به خود باز روم
آن كه آورد مرا باز برد در وطنم
تو مپندار كه من شعر به خود می گويم
تا كه هشيارم و بيدار يكی دم نزنم
شمس تبريز اگر روی به من بنمايی
والله اين قالب مردار به هم در شكنم


در «منطق الطیر» عطار و در داستان سیمُرغ؛ پرنده‌ی هُدهُد راهنمای مُرغان«جان‌ها» برای یافتن سیمُرغ«جم=جانان» می شود. در این داستان، هُدهُد پیر خردمند و دانائی است که پیر طریقت می شود.

حافظ شیرازی:
ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت
بنگر که از کجا به کجا می‌فرستمت

حیف است طایری چو تو در خاکدان غم
زین جا به آشیان وفا می‌فرستمت

در راه عشق مرحله قرب و بعد نیست
می‌بینمت عیان و دعا می‌فرستمت

هر صبح و شام قافله‌ای از دعای خیر
در صحبت شمال و صبا می‌فرستمت

تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب
جان عزیز خود به نوا می‌فرستمت

ای غایب از نظر که شدی همنشین دل
می‌گویمت دعا و ثنا می‌فرستمت

در روی خود تفرج صنع خدای کن
کآیینهٔ خدای نما می‌فرستمت

تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند
قول و غزل به ساز و نوا می‌فرستمت

ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت
با درد صبر کن که دوا می‌فرستمت

حافظ سرود مجلس ما ذکر خیر توست
بشتاب هان که اسب و قبا می‌فرستمت








کرمانشاه«کرماشان»- کوهستان دالاهو«دالەهوو»- روستای قلعه زنجیر«قەلا زەنجیر»- سراب قلعه زنجیر«سەراو نر وە»
فصل ِزمستان
***


دەرویش نەوروز سورانی:

دلە دالەهوو
دلە مەرد و بەخت نەخت دالەهوو

یار و یاوەرەم وست وە مینگە نەو
سەربەستەی کەلام نوخت وەخت رو

دەفتەرەم سەبتەن تەویل وە مانی
شون هەزارم کی بو بزانی

مەگەر سەرافی دیدە دار دەور
زویخ زام وەردەی ئیش نیش جەور

بکەرو پایان بەیان بەهرم
بشناسو سکەی موهر دەفتەرم

" ئەختەر کالا باف کارخانەی گەوهەر
ئوستاد زاخاو تیخ دین جەوهەر "


کرمانشاه«کرماشان»- گهواره گوران«گاواره گوران»- روستای «باوه شامه»
درخت مقدس روستای «باوه شامه»
***
ارجمندی و قداست «درخت» در جهانبینی اصیل ایران و در آئین یارسان:

خَلق همه یک سَره نَهال خُدایند
هیچ نه بَر کَن تو زین نَهال و نه بِشکَن
(ناصر خسرو)

در این جهانبینی؛ درخت، پیکریابی گیتی است، و قداست و ارجمندی درخت، ریشه در باورمندی آنان به قداست و ارجمندی گیتی و زندگی دارد. «خُدا» یا «خوادای» یا «هوادای»، به معنای دانه و تُخم و گوهر زاینده است. «خُدا»، دانه ای است که؛ «درخت گیتی» یا «درخت همه تُخم» از آن می روید.
در بُندَهش می‌خوانیم که وقتی نوبت به آفرینش گیاهان می‌رسد. «اَمِرِتات»(= ایزد نامَرگی) امشاسپندی که زندگی و هستی‌ی گیاهان را نگهبانی می‌کرد. آن‌‌‌ها را به پاره‌های خُرد پخش کرده با آبی که «تیشتر»(=ایزد باران) به چنگ آورده بود در آمیخت. آن گاه «شِعرای یمانی»(=ستاره ی گذار و تغییر)، باران بر زمین فرو ریخت و رُستَنی ها به مثابه‌ی مویی که بر سر انسان می‌روید، روی زمین روییدند و ده هزار از آن گیاهان جهت درمانِ، ده هزار درد و بیماری‌ای که «اهریمن» برای آزار آفریدگانِ «اهورامزدا » پدید آورده بود. سر از خاک بیرون آوردند. از این ده هزار رُستنی، صدهزار نوع گیاهی که اکنون در جهان وجود دارد پدید آمد. پس از این جوانه‌ها درخت «همه تخم» در میان دریای «فراخکرت» (=دریای بی کَران) رویید. این درخت همه‌ی جانداران را در رشد و نمو یاری می‌کند.


کرمانشاه«کرماشان»- سَرپُل ِزَهاب«سه‌رپیلی زه‌هاو»- رودخانه ی «ئەلوەن»




کرمانشاه«کرماشان»- سَرپُل ِزَهاب«سه‌رپیلی زه‌هاو» < - - - > ریجاب«ریژاو»
کوه شاه‌نشین- تنگه‌ی «هونه»
گوردخمه‌ها، یادگارانی بسیار کهن و بسیار ژرف و شگفت انگیز از جهانبینی اصیل ایران«جهانبینی مُغان مادی»
***
حافظ شیرازی:
"از آستان پیر مغان سر چرا کشیم
دولت درین سرا و گشایش در آن در است"
- - -
"منم که گوشه میخانه خانقاه منست
دعای پیر مغان ورد صبحگاه منست"
گوردخمه‌ها یادگاری از آئین مُغان می باشد. گوردخمه‌ها را بر فراز کوه‌ها می‌ساختند. آنان مُردگان خود را با مراسم خاص بر گور دخمه‌ها می‌نهادند، آنگاه دال‌ها(کرکس‌ها)، گوشت مردگان را می‌خوردند و استخوان‌ها باقی می‌ماندند. دال‌ها(کرکس‌ها)، برای آنان ارجمند و مقدس بودند. آنان خُدا را خوشه ی جان‌ها(جانان) می‌دانستند، و بر اساس چنین جهانبینی، بر این باور بودند که پیکرەی درگذشتگان سزاوار آن نیست تا به گند کشیده شود، و شایستە و بایستە است، پیش از آنکه پوسیده و متعفن شوند، بوسیله‌ی دال‌ها، به چرخه و خوشه‌ی مقدس زندگی(جانان) برگردانده شوند.در این جهانبینی، استخوان، همچنانکه از نامواژه‌ی آن آشکار است، نمادی از هسته‌ی وجود هر جانی، و برای آنان ارجمند و مقدس بود، و به همین سبب، با مراسم و احترام ویژه ای، البتە بدون نام و نشان، دفن می‌شدند. می‌توان پیش‌بینی نمود کە در آن زمان در گرداگرد چنین گوردخمه‌هائی دال های بسیاری زندگی می‌کرده‌اند، و همواره آماده، تا هیچ مُرده‌ای، زمان درازی را در گوردخمه باقی نماند، و در نتیجه هرگز فساد و تعفنی بوجود نمی آمد.







کرمانشاه«کرماشان»- سَرپُل ِزَهاب«سه‌رپیلی زه‌هاو» < - - - > ریجاب«ریژاو»
فراز کوه شاه‌نشین با دورنمائی از منطقه‌ی «بان‌زه‌رده‌ی باوه‌یاگار»





کرمانشاه«کرماشان»- سَرپُل ِزَهاب«سه‌رپیلی زه‌هاو»- پیران- تنگه ی «هونه»
***

در آستانه- احمد شاملو
- - -

باید استاد و فرود آمد

بر آستان دری که کوبه ندارد،

چرا که اگر به گاه آمده باشی دربان به انتظار توست و

اگر بی گاه

به در کوفتن ات پاسخی نمی آید.

کوتاه است در،

پس آن به که فروتن باشی.

آیینه ای نیک پرداخته توانی بود
آن جا

تا آراستگی را

پیش از درآمدن

در خود نظری کنی

هرچند که غلغله ی آن سوی در زاده ی توهم توست نه انبوهی ی مهمانان؛

که آنجا

تورا

کسی به انتظار نیست.

که آنجا
جنبش شاید،
اما جنبنده ای در کار نیست:

نه ارواح و نه اشباح و نه قدیسان کافورینه به کف

نه عفریتان آتشین گاو سر به مشت

نه شیطان بهتان خورده با کلاه بوقی منگوله دارش

نه ملغمه ی بی قانون مطلق های متنافی._

تنها تو

آنجا موجودیت مطلقی،

موجودیت محض،

چرا که در غیاب خود ادامه می یابی و غیابت

حضور قاطع اعجاز است.

گذارت از آستانه ی ناگزیر

فرو چکیدن قطره ی قطرانی ست در نامتناهی ظلمات:

"دریغا

ای کاش ای کاش
قضاوتی قضاوتی قضاوتی

در کار در کار در کار

می بود!"

شاید اگرت توان شنفتن بود

پژواک آواز فرو چکیدن خود را در تلالر خاموش کهکشان های بی خورشید

چون هرَّستِ آوار دریغ

می شنیدی:

"کاش کی کاش کی کاش کی

داوری داوری داوری

در کار در کار در کار..."

اما داوری انسوی در نشسته است، بی ردای شوم قاضیان.

ذاتش درایت و انصاف

هیأتش زمان.

و خاطره ات تا جاودانِ جاویدان در گذرگاه ادوار داوری خواهد شد.

بدرود!

بدرود!(چنین گوید بامداد شاعر:)

رقصان میگذرم از آستانه ی اجبار

شادمانه و شاکر.

از بیرون به درون آمدم:

از منظر

به نظّاره به ناظر

.به هیأت گیاهی نه به هیأت پروانه ای نه به هیأت سنگی نه به هیأت برکه ای،.

من به هیأتِ " ما " زاده شدم

به هیأت پرشکوه انسان

تا در بهارِ گیاه به تماشای رنگین کمانِ پروانه بنشینم

غرور کوه را دریابم و هیبت دریا را بشنوم

تا شریطه ی خود را بشناسم و جهان را به قدر همت و فرصت خویش معنا دهم

که کارستانی از این دست

از توان درخت و پرنده و صخره و آب شار

بیرون است.

انسان زاده شدنِ تجسّدِ وظیفه بود:

توانِ دوست داشتن و دوست داشته شدن

توانِ شنفتن

توانِ دیدن و گفتن

توان اندُه گین و شادمان شدن

توان خندیدن به وسعت دل؛ توان گریستن از سُویدای جان

توان گردن به غرور بر افراشتن در ارتفاع شکوه ناکِ فروتنی

توان جلیلِ به دوش بردن بار امانت

و توان غمناک تحمل تنهایی

تنهایی

تنهایی

تنهاییِ عریان.

انسان

دشواریِ وظیفه است.

دستان بسته ام آزاد نبود تا هر چشم انداز را به جان در بر کشم

هر نغمه و هر چشمه و هر پرنده

هر بدر کامل و هر پَگاه دیگر

هر قله و هر درخت و هر انسان دیگر را

رخصتِ زیستن را دست بسته دهان بسته گذشتم

دست و دهان بسته گذشتیم

و منظر جهان را

تنها

از رخنه ی تنگ چشمی یِ حصار شرارت دیدیم و

اکنون

آن در کوتاه بی کوبه در برابر و

آنک اشارت دربان منتظر!

دالان تنگی را که در نوشته ام

به وداع

فرا پشت می نگرم:

فرصت کوتاه بود و سفر جان کاه بود

اما یگانه بود و هیچ کم نداشت.

به جان منت پذیرم و حق گزارم!

کرمانشاه«کرماشان»- سَرپُل ِ زَهاب«سه‌رپیلی زه‌هاو»
پیران- آبشار«ریژاو» پیران ...!


نظرها
ناصر بیدادی کلهر آقای بابایی دقیقاً در نقطه صفر مرزی بین ییلاق و گرمسیر ایستاده اند ، خیلی باشکوه است

Faramarz-Kay Babaei ناصرجان درود ...، و همچنانکه در تئوری‌های ترمودینامیک می‌بینیم کە، داد و ستد گرما و سرما عامل جنبش‌های مولکولی می‌شود، نیز وجود چنین مرزی بین ییلاق و قشلاق، و داد و ستد عاشقانه‌ی بین آن‌ها، سرچشمه‌ی جنبش و سبزی و دوام زندگی در این ناحیه است.



کوهستان دالاهو«دالەهوو» فصل بهار

کرمانشاه«کرماشان»- سَرپُل ِزَهاب«سه‌رپیلی زه‌هاو»
کوهستان دالاهو«شاخی داله‌هوو»- روستای بزمیرآباد«ئاوائی بزمیراوا»
گردنه‌ی کرمینه«مله کرمینه»
کوهستان دالاهو(دالەهوو)- «نوا کیوه»

پُختن نان ساجی!

کرمانشاه«کرماشان»- هورامان«هەورامان»- «پاوه»- بخش «بایه‌نگان»
سال 1373
در خدمت کاک‌حُسین کوه‌کَن«فرهاد کوه‌کَن ِدوّم»، با یادی از روانشاد دکترحیدرمحمدی که مشغول نوشتن یادنامه‌ای در دفتر کاک‌حُسین می باشد.

حسین کوهکن (به کردی: خالۆ حسێن کۆکه‌ن) (زاده: ۶ مهر ۱۳۰۹ در دروله سفلی، پاوه) با نام اصلی حسین عثمانی، پس از قطع یک پایش با همان یک پا در مدت ۱۹ سال با یک کلنگ، غار سنگی در روستای «میگوره» از توابع شهر «بانه‌وره» ساخته و کنده است، به همین خاطر نیز به او لقب فرهاد کوهکَن دوم داده‌اند.

قودره‌ت و سه‌روه‌ت جاه وجه‌لالات
پێشکه‌ش به‌وانه‌ی پیان شیرینه

سه‌د تف و له‌عنه‌ت له قوربان قوربان
له ئاغا فه‌رمووی یه کجارم قینه

خۆم زه‌لیل ناکه‌م بۆ فلس و دینار
ئه‌ویش له سایه‌ی عیززه‌تی دینه

پێم خۆشه نانی جوێ ره‌شی عه‌باڵ
دوێنه‌ی خه‌جیجه‌و فاته‌و جه‌مینه

کاڵه و کڵاشی ساختی هه‌ورامان
نایده‌م به قونره‌ی چه‌رمی مه‌کینه

هه‌ی هوو چه‌ن دوورین من و نۆکه‌ری!
ئه‌مه‌ش هه‌ر جۆرێ کاسه‌لێسینه

سه‌لام سه‌ییدی ((وێرمه‌نه)) دینار
خۆویه‌کی پیسو زۆر ناشیرینه

ناکه‌ومه پینه‌ی درۆی ئاغایان
که‌وش و که‌راسی خۆم ئه‌کم پینه

من هه‌ڵۆی لووتکه‌ی به‌رزی داڵانیم
هه‌رگیز وه‌ک قاڵاو ناکه‌ومه چینه

«مامۆستا حه‌سه‌نی ده‌زڵی
»
کرمانشاە(کرماشان)- کوهستان دالاهو(دالەهوو)- فصل بهار در «نوا کیوه»
***
با اجازه ی فروغ فرخزاد:

"زندگی شاید
یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد"
زندگی شاید
کباب کردن قارچ کوهی در کوهستان دالاهو«دالەهوو» باشد 


کرمانشاە(کرماشان)- کوهستان دالاهو(دالەهوو)- فصل بهار در «نوا کیوه»
جستجو و یافتن قارچ کوهی!
***
«جویندگی»، برترین کار و «یافتن»، برترین شادی است ... و «برترین جویندگی»، خودجوئی آدمی است!
کرمانشاه«کرماشان»- سَرپُل ِزَهاب«سه‌رپیلی زه‌هاو»- بخشی از سَراب «قەرە بولاق»
کرمانشاە(کرماشان)- کوهستان دالاهو(دالەهوو)- فصل بهار در «نوا کیوه»

پُخت نان ساجی
کرمانشاه«کرماشان»- سَرپُل ِزَهاب«سه‌رپیلی زه‌هاو»
کوهستان دالاهو«شاخی داله‌هوو»- روستای بزمیرآباد«ئاوائی بزمیراوا»
گردنه‌ی کرمینه«مله کرمینه»

کرمانشاە(کرماشان)- کوهستان دالاهو(دالەهوو)- فصل بهار در «نوا کیوه»
کرمانشاه«کرماشان»- سَرپُل ِزَهاب«سه‌رپیلی زه‌هاو»
کوهستان دالاهو«شاخی داله‌هوو»- روستای بزمیرآباد«ئاوائی بزمیراوا» < - - - > «پالانی»- «وه‌ر بالوویل»
چشمه‌ی سَفَر«کانی سه‌فه‌ر»
کرمانشاه«کرماشان»-جوانرود«جوانروو»- زَلان«زه‌لان»- سَیاران نَهراب«سه‌یاران نه‌راو»- شاینگان«شایه‌نگان»
 سَرپُل ِزَهاب«سه‌رپیلی زه‌هاو»
کوهستان دالاهو«شاخی داله‌هوو»- روستای بزمیرآباد«ئاوائی بزمیراوا»
چشمه‌ی سَفَر«کانی سه‌فه‌ر

کرمانشاه«کرماشان»- سَرپُل ِزَهاب«سه‌رپیلی زه‌هاو»- سَراب «قەرە بولاق»




 کوهستان دالاهو«دالەهوو»
فصل بهارکرمانشاه«کرماشان»- کوهستان دالاهو«دالەهوو»
فصل بهار
درخت کهن‌سالی با مازوهای فروان و مشتی از این مازوها ...!

مازو میوه‌ای است که بر اثر نيش حشرهاى است موسوم به( cynips gallae tinctoria) به جوانه درخت مازو يا بلوط توليد مىشود. اين حشره تخم خود را در جوانه درخت مازو مى‌گذارد تا نوزادش از شيره آن تغذيه كند.
پس از آنكه نوزاد تغيير شكل داد، در ماه دوم تابستان تبديل به حشره كامل شده از برآمدگىهاى جوانه كه توليد كرده پرواز مىكند. محصول مازو را بايد پیش از پرواز حشره مزبور جمع‌آورى كرد.
برآمدگىهاى مازو پیش از پرواز حشره، سبزرنگ و دانه‌هايش سنگين است، ليكن پس از پرواز، حشره سفيد و سبك مىشود. دانه‌هاى مازو به بزرگى گردو می رسد.
مازو در پزشکی و صنعت کاربرد دارد و دوايى قابض است.









Faramarz-Kay Babaei

کرمانشاه«کرماشان»- سَرپُل ِزَهاب«سه‌رپیلی زه‌هاو»- بزمیراباد«بزمیراوا»- کانی سَفَر«کانی سه‌فه‌ر»
***
شعر «بیا ز سنگ بپرسیم»- فریدون مُشیری
- - -
درون آینه ها درپی چه می گردی ؟
بیا ز سنگ بپرسیم
که از حکایت فرجام ما چه می داند
بیا ز سنگ بپرسیم
زآنکه غیر از سنگ
کسی حکایت فرجام را
نمی داند
همیشه از همه نزدیک تر
به ما سنگ است
نگاه کن
نگاه ها همه سنگ است
و قلب ها همه سنگ
چه سنگبارانی !
گیرم گریختی همه عمر , کجا پناه بری ؟
خانه خدا سنگ است

به قصه های غریبانه ام‌ ببخشایید
که من که سنگ صبورم
نه سنگم و نه صبور
دلی که می شود از غصه تنگ می ترکد
چه جای دل که دراین خانه
سنگ می ترکد

در آن مقام که خون ازگلوی نای چکد
عجب نباشد اگر ,
بغُض چنگ می ترکد

چنان درنگ به ما چیره شد ,که سنگ شدیم
دلم ازین همه
سنگ و درنگ می ترکد

بیا ز سنگ بپرسیم که از حکایت فرجام ما چه می داند
از آن که عاقبت کار جام با سنگ است
بیا ز سنگ بپرسیم
نه بی گمان همه در زیر سنگ می پوسیم
و نامی از ما بر
روی سنگ می ماند ؟

درون آینه ها
در پی چه می گردی ؟